ایران و جهان

می‌خواهیم «از سرنوشت» به فصل دهم برسد/ماجرای سکانسی که «هندی» شد!

خبرگزاری مهر – گروه هنر- عطیه موذن: سریال «از سرنوشت» قصه زندگی دو رفیق است که همدیگر را داداش خطاب می‌کنند و هر جا هم اشتباه می‌کند پای رفاقت یکدیگر تا زندان هم می‌روند. سریالی که با محور نوجوانان ساخته شد و به گفته خود سازندگان حجمی از مخاطبان نوجوان را هم پای خود کشانده است.

این سریال در سه فاز تولید شد که در فاز اول و سوم محمدرضا خردمندان کارگردانی اش را بر عهده گرفت و در فاز دوم علیرضا بذرافشان کارگردانش بود. فصل جدید این سریال نیز قرار است به تولید برسد.

خبرگزاری مهر در روزهای پایانی پخش این مجموعه نشستی را با حضور عوامل اصلی این مجموعه ترتیب داد؛ محمدرضا خردمندان کارگردان، محمد محمود سلطانی، روح‌الله صدیقی و مسعود کرمی نویسندگان فیلمنامه در این نشست حضور داشتند. حسین پاکدل بازیگر مطرح تئاتر، سینما و تلویزیون نیز که در هر سه فصل این سریال نقش ایفا کرده است، با توجه به شرایط کرونایی به صورت آنلاین در این نشست حاضر و به تناسب موضوعات مطرح شده پاسخگوی سوالات ما شد.

متن قسمت دوم و پایانی این نشست را در زیر می‌خوانید:

* جناب پاکدل غیر از کیفیت فیلمنامه چقدر قصه و فضای یک سریال برای شما اولویت دارد به خصوص که این روزها تلویزیون وارد ساخت سریال‌های امنیتی جاسوسی و استراتژیک هم شده است و شما هم پیش از این تجربه حضور در «شاهرگ» را به عنوان سریالی در حوزه تاریخ معاصر داشتید چقدر به حضور در چنین قصه‌هایی علاقه دارید؟

حسین پاکدل: قصه باید در وهله اول شما را جذب کند که بخواهید در سریال حضور پیدا کنید. قصه این سریال تغییر نگرشی نسبت به بچه‌های یتیم و بی سرپرست داشت و فوق العاده جذاب بود. این قصه توانست نگرش را نسبت به کسانی که بدون والدین شان بزرگ می‌شوند دگرگون کند. این مساله فقط در حوزه بچه‌های یتیم و بی سرپرست و ساکن آسایشگاهی نیست بلکه اجازه می‌دهد نگرش مخاطب در همه زمینه‌ها به تدریج تربیت شده و شکل بگیرد.

مخاطب می‌فهمد همه چیز در دست ما نیست و ما تعیین‌کننده نیستیم در یکی از دیالوگ‌های سریال مطرح می‌شود که «هیچکس نمی‌تواند تضمین کند که فردا فرزندان ما والدینی داشته باشند» و این‌ها تفکری است که سریال آموزش می‌دهد.

به نظرم مجموع این تفکر، کارگردانی باانگیزه و پرانرژی دو تن از دوستانم آقای خردمندان و آقای بذرافشان و البته تهیه‌کنندگی حرفه‌ای و بدون مشکل آقای اکبر تحویلیان، بستر همه چیز را فراهم کرد که دوستانم بتوانند به بهترین شکل سریال را بسازند و مجموعه‌ای حرفه‌ای جمع شد تا این سریال خلق شود.

* فکر می‌کنید چه موضوعات یا سوژه‌هایی است که تلویزیون می‌تواند روی آنها فرهنگسازی کند و موثر واقع شود؟

پاکدل: من سال‌ها برای تلویزیون هم سریال نوشته‌ام هم تهیه‌کنندگی کرده و کار کرده‌ام. همیشه آنچه مد نظرم بود نگاه بومی و ملی نسبت به آثار تلویزیونی بوده است و همه ویژگی سریال «از سرنوشت» و سریال‌هایی از این دست این است که ایرانی هستند. نمی‌خواهند ادای سریال‌های خارجی را دربیاورند و کپی کاری کنند. ما سریال‌های زیادی داریم که کپی کارهای خارجی هستند.

پاکدل: ما سریال‌های زیادی داریم که کپی کارهای خارجی هستند. هیچ اشکالی ندارد به صورت ساختاری و فرمی از انها ایده بگیریم چون این صنعت پدیده‌ای غربی است اما این ظرف است و مظروف می‌تواند بومی باشد. مگر علی حاتمی چه می‌کرد او از این ظرف غربی بهترین استفاده را برای انتقال معنای و مفهوم ایرانی می‌کرد تا در عین حال برای همه هم جذاب باشد هیچ اشکالی ندارد به صورت ساختاری و فرمی از انها ایده بگیریم چون این صنعت پدیده‌ای غربی است اما این ظرف است و مظروف می‌تواند بومی باشد. مگر علی حاتمی چه می‌کرد او از این ظرف غربی بهترین استفاده را برای انتقال معنای و مفهوم ایرانی می‌کرد تا در عین حال برای همه هم جذاب باشد.

ویژگی سریال «از سرنوشت» هم این بود که مساله‌ای بومی را به درستی به مخاطب ایرانی گوشزد می‌کرد ما مسائل زیادی داریم و نباید از آن‌ها غافل شویم. ما فرهنگ نوین بشری را به کار گرفته‌ایم و امکانات و تکنولوژی روز را استفاده می‌کنیم اما هنوز نتوانستیم خود را با این پدیده‌ها عجین کنیم. در بسیاری از زمینه‌ها مشکل داریم و متاسفانه گاهی اوقات تکنولوژی‌ها به این دلیل که روی کارکرد آنها مطالعه نمی‌کنیم بدتر آسیب زا می‌شود مثل فضای مجازی. فضای مجازی اتفاق بسیار خوشایندی برای تمدن بشری است. بشر می‌تواند در آن واحد همه اطلاعات را به دست آورد و زاویه پنهانی برایش نیست.

از آن طرف آیا ظرفیت هضم و تحلیل این همه اتفاق و خبر وجود دارد؟ باید به مرحله‌ای برسیم که از میان این همه اطلاعات پردازش نشده دست به انتخاب بزنیم و وظیفه رسانه آموزش همین مسائل است. به قول ایوان کلیما در کتاب «روح پراگ» می‌گوید: «معضلات بزرگ بشری همان بدیهیات هستند.» به طور مثال راستگویی در همه ادیان سفارش شده است و دروغگویی مذموم است و در عین حال رواج دارد و ما چقدر از اینکه نمی‌توانیم آنچه را هستیم نشان دهیم آسیب می‌بینیم. سریال‌ها باید به همین معضلات بپردازند، به بحران‌های تربیتی و بحران‌های ارتباطی بپردازند. ما در گفتگو با یکدیگر مشکل داریم و صرفاً فکر می‌کنیم که با هم حرف می‌زنیم.

تلویزیون می‌تواند درباره همین بدیهیات حرف بزند. مگر «قصه‌های مجید» اثر آقای مرادی کرمانی که به یک در شیشه مربا یا مسائل کوچک می‌پرداخت چه بود؟ اما بسیار جذاب بود. مسائل ما هم از همین بدیهیات تا مناسبات دوستی، زناشویی و ارتباطات است مثلاً از جمله مفاهیمی که در فرهنگ ما فراموش شده، مراعات کردن است و تلویزیون می‌تواند روی همین مسائل کار کند.

* آقای خردمندان شما در این سریال سراغ کودکان پرورشگاهی رفتید چقدر تلاش کردید تصویری که در سریال ساخته شد به خصوصیات و زندگی‌های این بچه‌ها نزدیک باشد معمولاً ان چه در تلویزیون تصویر می‌شود شاید به دلیل محدودیت‌ها، کمتر با واقعیت موجود در جامعه شباهت دارد.

محمدرضا خردمندان: بخش جدی این ماجرا در فصل یک تصویر شد که به نظرم قصه تلخی هم بود و با عطر رفاقت این دو شیرین و قابل تحمل شده بود. در فصل اول ما فراز و فرودها و فقدان‌های این بچه‌ها را می‌بنیم و نکته‌ای که مرا جذب کرد همین جزئیات بود. خوشبختانه نویسندگان ما تحقیقات مفصلی در این زمینه داشتند و تمامی کاراکترها برآمده از دنیا واقعی بودند. مثلاً ما کاراکتری را داشتیم به اسم یعقوب که عاشق خوانندگی بود و البته صدای خوبی هم نداشت اما هر جا گیر می‌آورد می‌زد زیر آواز. کلاً یک شخصیت سرخوشی به نظر می‌رسد. اما همین آدم وقتی شب تولدش پدرش که یک دایم‌الخمر است برای بردنش به پرورشگاه می‌آید، تازه متوجه می‌شویم که چه سرگذشت تباهی دارد. می‌فهمیم که وقتی او را تحویل بهزیستی داده‌اند توسط همین پدر تمام دنده‌هایش خرد شده است و می‌فهمیم که تمام آن سرخوشی‌ها تلاشی ناآگاهانه برای فراموش کردن رنج‌هاست! چقدر بازی آقای پاکدل و مانی اسلامی در آن سکانس درخشان است. در مجموع از این لحظه‌ها و آسیب شناسی‌ها در فصل یک کم نداشتیم البته متاسفانه بخشی را هم تلویزیون دراورد.

خردمندان: خود من تحقیقاتی برای کارگردانی سریال داشتم و در آماری دیدم که حدود ۹۰ درصد از این بچه‌های کار یا بچه‌های بی سرپرست یا … مورد تجاوز قرار می‌گیرند. اما ایا اصلاً می‌توان به اینها پرداخت؟ یا همان اسیب‌های مواد مخدر و سواستفاده‌هایی که از این بچه‌ها می‌شود چه بخشی می‌تواند در تلویزیون تصویر شود * چه بخش‌هایی؟

خردمندان: زمانی که سهراب وارد یک خانواده می‌شود شرایط جذابی پیدا می‌کند در مقابل او هاشم است که رها می‌شود و این تنهایی باعث می‌شود به سمت شرارت‌هایی برود. ما سکانسی داشتیم که به این اسیب‌هایی که در انتظار این بچه‌ها وجود دارد می‌پرداخت. خب این سکانس را درآورده بودند. وقتی ما می‌خواهیم آسیب شناسی بی خانوادگی کنیم، باید کسی که در خانواده بزرگ می‌شود را در کنار فردی که بی خانواده در جامعه رها می‌شود قرار دهیم.

این‌ها خودشان در حال عادی درگیر بسیاری از فقدان‌ها و مشکلات هستند و وای به حال اینکه داشته‌های اندکشان را هم از دست می‌دهند و به سمت پرتگاه می‌روند و در عین حال لازم بود این‌ها به تصویر کشیده شود. در برخی بخش‌ها ممکن است تلخ هم باشد و مخاطب هم این تلخی را اذعان کند اما بسیاری از همان مخاطبان در همراهی با سریال بازخوردهایی می‌دهند که مشخص می‌شود نگاه و ذهنیت دقیقی نسبت به این قشر پیدا کرده‌اند و مثلاً خبر می‌دهند که فرزندانی را به سرپرستی گرفته‌اند.

* من احساس می‌کردم آنچه دیده بودم کمتر واقعی به نظرم می‌رسید. به نظرم این بچه‌ها خیلی چالش‌های جدی دارند درحالی که کمتر سریال درفاز اول این تصویر را ارائه کرد.

خردمندان: بخشی برمی‌گردد به ممیزی‌های تلویزیون که از یک خطی نمی‌توان پایین‌تر رفت. خود من تحقیقاتی برای کارگردانی سریال داشتم و در آماری دیدم که حدود ۹۰ درصد از این بچه‌های کار یا بچه‌های بی سرپرست یا … مورد تجاوز قرار می‌گیرند. اما ایا اصلاً می‌توان به اینها پرداخت؟ یا همان اسیب‌های مواد مخدر و سواستفاده‌هایی که از این بچه‌ها می‌شود چه بخشی می‌تواند در تلویزیون تصویر شود. ما یک سکانسی داشتیم که بیژن بچه‌هایمان را بیرون مدرسه خفت می‌کند و قصد باج گیری دارد. این صحنه را خیلی رئال کارگردانی کردم اما در پخش گفتند خشونتش زیاد است و باید اصلاح شود. فکر می‌کنم حتی در بازپخش‌ها کل درگیری را در آورده بودند. با این حال فکر می‌کنم تا اندازه زیادی توانستیم به این اتفاقات نزدیک شویم.

* معضلی مثل مواد مخدر شاید جزو مواردی روتینی هست که تلویزیون به آنها می‌پردازد اما چقدر مسائلی بود که دچار ممیزی شد؟

روح الله صدیقی: من نکته‌ای را نسبت به سوال قبلی شما اصلاح کنم. در حال حاضر در گونه‌ای از پرورشگاه‌ها سعی می‌کنند فضای خانه را ایجاد کنند. آقای یوسف اصلانی از این افراد است که در تلویزیون هم در برنامه‌ها حضور پیدا کرده است و تلاش دارد چنین فضایی را برای بچه‌ها فراهم کند. ما هم سعی کردیم فضای پرورشگاهمان شبیه به خانه باشد اینکه به طور مثال همه به هم داداش می‌گویند و یک پدر دارند و قرار است همه یک خانواده باشند. ما خودمان هم بیشتر دوست داشتیم این فضا را تصویر کنیم تا این بچه‌ها حس نکنند مقامی بالای سرشان است و بدانند با دیگر آدم‌های جامعه تفاوتی ندارند. مسئول پرورشگاه در چنین مکان‌هایی فضایی را ایجاد می‌کند که انگار پدر واقعی این بچه هاست، برایشان خواستگاری می‌رود و حتی در مشکلاتشان کمک می‌کند.

* من قبول دارم چنین افرادی هستند و اتفاقاً شاید تصویر مستندی که از یوسف اصلانی در برنامه‌های تلویزیونی و گفتگوهایش ارائه شده است اتفاقاً کاملاً قابل باور است تا تصویری که در سریال می‌بینم.

صدیقی: من فکر می‌کنم ما به این تصویر نزدیک شده‌ایم و تاحد زیادی این فضا در آمده است. با این حال پرورشگاه بستری به ما می‌داد که نشان دهیم چطور یک نفر از نقطه صفر شروع می‌کند و به نقطه‌های بالا می‌رسد. هاشم و سهراب قصه‌ی ما از صفر مطلق و حتی زیر صفر شروع می‌کنند، چون هیچ خانواده‌ای ندارند، آنها وقتی در ۱۸ سالگی از پرورشگاه بیرون می‌ایند یک کارت اعتباری با چند میلیون تومان به آنها می‌دهند که بتوانند زندگی خود را شروع کنند که خاطرم هست در زمانیکه ما برای سریال تحقیق می‌کردیم حدود ۷ میلیون تومان بود.

ما برای چنین بچه‌هایی یک رویا و هدف بزرگ گذاشتیم که بستر خوبی برای درام شد. در فصل اول سعی کردیم معضلاتی را که بچه‌های پرورشگاهی با آن روبه‌رو هستند مطرح کنیم و در فصل‌های بعدی این معضلات و دغدغه‌ها بزرگ‌تر می‌شود.

محمد محمودسلطانی: در تکمیل صحبت‌های آقای صدیقی باید نکته‌ای را بگویم نمی‌دانم چرا همه شما خبرنگاران یکی از سوالاتتان این است که چرا موضوعات تلخ جامعه را همانطور که هست نشان نمی‌دهید؟

* اتفاقاً سوال من این نبود که چرا همانطور که هست نشان نمی‌دهید، اما معتقدم گاهی تلویزیون تصویر شیک و سطحی‌ای از یک معضل نشان می‌دهد.

محمودسلطانی: من دفاعی از تلویزیون ندارم اما ما چقدر مجازیم تصویر تلخ را به صورت ناتورالیستی مطرح کنیم. اتفاقاً نگاه خام من در جوانی این بود که مسایل را باید به همان شدتی که هست بیان کنیم. زمانی قرار است یک کار سیاسی ساخته شود و بعد شما می‌توانید بپرسید که چقدر نقد سیاسی انجام شده است یا روایت دستکاری شده است. این سریال اما فضایی اجتماعی دارد و دوست داشتیم در پس هر اتفاقی یک امیدی به مخاطب بدهیم خیلی برایم جالب بود که خانمی از سوئد زنگ زد و گفت بعد از فصل یک هزینه چهار بی سرپرست را پرداخت می‌کند. چقدر ما در شرایط زندگی که الان هم کرونا به آن اضافه شده است مجازیم از تلخی بگوییم؟

* فکر می‌کنم دچار سوء برداشت شدید، من باز هم تاکید می‌کنم نمی‌گویم سریال باید تلخ باشد و فقط روی روایت ناقص و تصویر شیک بحث دارم. حتی آقای خردمندان می‌گویند این بچه‌ها با تجاوز مواجه هستند اتفاقاً اصلاً نمی‌گویم لازم است که این تجاوز در قصه باشد اما مدل پرداخت در این فصل شخصیت درست‌تری از این افراد را نشان می‌دهد. کمبودها و مسائل شخصیتی بچه‌ها بیشتر در این فصل باور پذیر است.

محمودسلطانی: تصویر شیک نیست، زاویه دید فرق می‌کند.

خردمندان: به نظرم فصل اول سریال را اصلاً ندیدید یا گذرا دیده‌اید و به نوعی توریستی بوده است. اتفاقاً ما در این فصل کمتر به این فقدان‌ها پرداختیم و در فصل اول خیلی بیشتر پرداخته شد.

همین جا باید یک نکته هم درباره سکانسی که گفتید «هندی» است جواب دهم، من قبل از اینکه «از سرنوشت» را بسازم یک فیلم سینمایی درام به نام «بیست و یک روز بعد» در کارنامه ام دارم که در کل آن حتی یک قطعه موسیقی نمی‌بینید * به هر حال در فصل اول این تصویر مرا پس زد. آنچه دیدم خیلی جدی نبود. در همین فصل هم البته صحنه‌هایی داشت که می‌توانست ماجرا را سطحی کند و از جدیت دور کند. یا حتی صحنه‌هایی که به عنوان صحنه «هندی» سریال معروف شد و ساختار همین فصل را هم می‌توانست زیر سوال ببرد…

خردمندان: کاری با سریال‌های طنز و اکشن و پلیسی نداریم اما انچه که یک ملودرام را در میان مردم محبوب می‌کند باورپذیر بودن آدم‌های آن قصه است. حالا همین جا باید یک نکته هم درباره سکانسی که گفتید «هندی» است جواب دهم، من قبل از اینکه «از سرنوشت» را بسازم یک فیلم سینمایی به نام «بیست و یک روز بعد» در کارنامه‌ام دارم که در کل آن حتی یک قطعه موسیقی نمی‌بینید.

در آن فیلم حتی یک لحظه سانتی مانتال وجود ندارد در حالی که کار به شدت مستعد غلتیدن در چنین ورطه‌ای بود. و حتی در احساسی‌ترین صحنه‌های فیلم که مادر کاراکتر ما دارد درد می‌کشد و مرتضی می‌خواهد او را بلند کند باز هم از موسیقی استفاده نکردم. من درام را درک می‌کنم و فرقش را با ملودرام هم می‌دانم. من زمانی که برای تلویزیون کار می‌کنم متوجهم که مخاطبم چه کسانی هستند و چقدر با سینما که در آن مخاطب آگاهانه می‌آید و فیلمم را انتخاب می‌کند بلیت می‌خرد و خودش را در یک فضای تاریک (سینما) قرار می‌دهد متفاوت است.

بنابراین وقتی سریالی می‌سازم که قرار است هم شما مخاطبش باشی هم آن کسی که در شالیزار از صبح در زمین کار کرده است و حتی آن نوجوان ۱۸ ساله در اندیمیشک هم باید مخاطب باشد باید بین اینها میانگین بگیرم. فکر می‌کنید چرا خیلی از کارگردانان سینما وقتی به تلویزیون می‌آیند شکست می‌خورند؟

* اتفاقاً این سوال را نگه دارید می‌خواهم بپرسم! می‌توانید درباره نویسندگی گروهی سریال توضیح دهید. شاید تجربه نگارش‌های گروهی را بیشتر در کارهای طنز دیده‌ایم. در این سریال تجربه کار گروهی چگونه بود؟

مسعود کرمی: الان همه سریال‌های روز دنیا را می‌بینند و می‌دانند که هر یک چندین نویسنده دارد. اینجا اما ۱۰۰ قسمت از یک سریال را یک نفر می‌نویسد که می‌دانید چه حجمی دارد و اگر یک نفر بخواهد حجمی از وقایع شخصیت و قصه‌پردازی را در داستان بیاورد و به سرانجام هم برساند خیلی انرژی بر است و در حد شاهنامه فردوسی باید کار کند!

برای همین هم سریال‌هایی با تعداد قسمت‌های بالا در کشور ما که یک نویسنده هم داشته جواب نداده است؛ از منظر کیفیت این را می‌گویم که در چنین سریال‌هایی، قصه‌ها انگار تکرار می‌شود و دائم سر جای خود باز می‌گردد. درست است به دلیل طول سریال مخاطب جذب می‌شود چون یکی از علایقش این است که سریال بلندمدت ببیند و مثلاً جذب قصه‌های جزیره استرالیایی می‌شود و با این شخصیت‌ها حتی زندگی می‌کند. با این حال در کشور ما این همکاری گروهی به دلیل منیت و فردیت کمتر رخ می‌دهد. هرچند در حوزه‌های مختلف به تدریج به این سمت کشیده شده‌ایم. فردیت اکنون دیگر به دلیل نیاز به سرعت در کار و ارائه حجم وسیعی از اطلاعات دیگر به کار نمی‌آید.

* در واقع چند نویسنده بودن به کیفیت سریال کمک می‌کند و به یکدستی آن ضربه نمی‌زند؟

کرمی: خیر. ببینید پیش از این شاید می‌توانستیم مثلاً در بحث مواد مخدر با سریالی مثل «آیینه عبرت» و شخصیت آتقی این معضل را نشان دهیم و اکنون نمی‌توان این کار را انجام داد و به عنوان شوخی و خنده به آن نگاه می‌کنند. امروز حجم اطلاعات مخاطب بسیار گسترده شده است و باید گروهی کار کرد چون لازمه امروز است و اصلاً نگاه‌های متفاوت نوعی تکثر نگاه بوجود می‌آورد و سرعت و کیفیت را هم بالا می‌برد اما شرط‌هایی می‌خواهد که همدلی، نزدیک بودن دنیاها و یکدست شدن کار است. به طور مثال ما الان سه فصل داشتیم و فصل‌های آینده هم وجود دارد و باید حواسمان باشد تا شخصیت‌ها در مسیر درست خود حرکت کنند و متناقض نباشند.

صدیقی: ما به طور مثال خیلی نرم و روان مساله قمار را آسیب شناسی کردیم. اینکه با قمار خیلی راحت زندگی خود را از دست می‌دهید و حتی زندگی دیگران را هم تحت‌الشعاع قرار می‌دهید. در حالی که حتی خود کلمه «قمارباز» خط قرمز است، یعنی در جایی که نمی‌توان از قمار حرف زد ما آن را آسیب شناسی کردیم یک نکته هم باید درباره تفاوت درام و ملودرام بگویم. یک تفاوت در روایت بین واقعیت جهان بیرون با واقعیت داستانی وجود دارد و اینکه قرار نیست عینیت به تصویر کشیده شود بلکه عصاره‌ای از آن به نمایش درمی‌آید که آن هم از فیلتر ما به عنوان نویسنده عبور می‌کند. دلایل خاص خودش را هم دارد. از طرف دیگر ملودرام میزان احساسات و دوز آن را غلیظ‌تر می‌کند و این انتخاب خود ماست که در صحنه‌ای اینگونه به قصه نگاه می‌کنیم. به خصوص در سریال‌سازی بیشتر سمت ملودرام می‌رویم تا درام.

در عین حال خطر ملودرام هم غلتیدن به سمت سانتی مانتالیزم است و اینکه به باورپذیری آسیب بزند. زمانی هم مثل سکانس فرودگاه یک پرانتز باز می‌شود. ما مخاطب را از کف کف جامعه می‌گیریم تا به سطح بالا برسیم، خیلی از این انتخاب‌ها عامدانه است و برای جذب مخاطب است. در عین حال ما سکانس زندان را هم داریم که تلخ بود و بازخوردهایی که داشتم خیلی هم باورپذیر بود. زندان با کیفیتی که محمدرضا خرمندان گرفت اتفاقاً در تقابل همان سکانس فرودگاه بود.

صدیقی: ما در ملودرام مخاطب میلیونی داریم و مخاطب نیاز به چنین فضاهای متنوعی دارد. مثل اینکه شما رستوران دارید و نمی‌توانید یک نوع غذا جلوی همه بگذارید. خیلی هم سعی کردیم به سمت سانتی مانتالیزم حرکت نکنیم. ما به طور مثال خیلی نرم و روان مساله قمار را آسیب شناسی کردیم. اینکه با قمار خیلی راحت زندگی خود را از دست می‌دهید و حتی زندگی دیگران را هم تحت‌الشعاع قرار می‌دهید. در حالی که حتی خود کلمه «قمارباز» خط قرمز است، یعنی در جایی که نمی‌توان از قمار حرف زد ما آن را آسیب شناسی کردیم.

* بازخوردی هم داشتید؟

صدیقی: اتفاقاً قمار از خرده قصه‌هایی بود که بازخوردهای خوبی هم داشت. در صفحه مجازی سریال نظرات بسیاری مطرح می‌شود و درباره این خرده قصه‌ها هم این نظرها را داشتیم. یک نکته هم درباره کار گروهی بگویم، ما خیلی تلاش کردیم که خروجی سریال یکدست باشد و الان هم کسی متوجه نمی‌شود کدام قسمت کار با چه کسی بوده است.

* گفتید حتی اسم قمارباز هم خط قرمز است و شاید با چنین خط قرمزهایی نتوان به درستی معضلات را آسیب شناسی کرد برمی‌گردم به سوال قبلی‌ام دچار ممیزی‌هایی شدید که نتوانید مفهوم مورد نظرتان را به درستی بیان کنید یا ابتر بماند؟

صدیقی: چیزی نبود که به دلیل ممیزی ابتر بماند آن هم به این دلیل که آقای تحویلیان جنگید و در جایی که ممکن بود لطمه‌ای به درام وارد شود بحث و گفتگو کرد و متقاعد کرد. ما هم سال‌هاست که می‌نویسیم و در این سال‌ها یاد گرفته‌ایم که به گونه‌ای حرف بزنیم که به کسی برنخورد.

خردمندان: شانسی در این سریال داشتیم که برخورداری از تهیه‌کننده‌ای حرفه‌ای بود که به دلیل سابقه و تجربه طولانی‌اش خودش قصه و درام را به خوبی می‌شناسد و پای خیلی از سانسورها ایستاد. ما هر روز با لیستی از اصلاحیه‌ها مواجه می‌شدیم که خیلی از آن‌ها از نظر ما غیرمنطقی بود و حتی آسیب می‌زد. با این حال آقای تحویلیان سخت پای ماجرا بود.

* این اصلاحیه‌ها در چه زمینه‌ای بود؟

خردمندان: یک سکانس را مثلاً در کل می‌خواستند دربیاوریم. مثل سکانس عروسی هاشم که پلیس او را دستگیر می‌کند. یا در سکانس‌هایی چون زندان که خیلی فضا رئال بود می‌خواستند اصلاحیه‌هایی اعمال شود. یا مثلاً هر جا کلمه قمارباز می‌آمد باید در می‌آوردیم! در صورتی که مضمون جمله خودش ضد قمار بود و یا سکانس‌هایی از این قبیل.

* برگردم به سوال قبلی چرا کارگردانان سینما وقتی به تلویزیون می‌آیند استانداردهای خود را تغییر می‌دهند؟

خردمندان: چون مدیوم تلویزیون با سینما فرق می‌کند. زیبایی شناسی تلویزیون و حتی اندازه قاب‌ها و نوع قصه‌گویی فرق می‌کند. کارگردانی که در سینما شاهکار است ولی سریال ساخته که به قسمت چهارم نرسیده، مخاطبش را از دست می‌دهد.

خردمندان: من به‌عنوان کارگردان باید مدیوم تلویزیون را بشناسم و نباید مخاطبم را فدای حس جاه‌طلبانه کنم، تلویزیون جای تجربه‌های فرمی نیستم * در شبکه خانگی هم همینطور است بیشتر کارگردانانی موفق بوده‌اند که در تلویزیون هم اثارشان پرمخاطب بوده است.

خردمندان: دقیقاً همینطور است چون مدیوم را بهتر می‌شناسند. من به عنوان کارگردان باید مدیوم تلویزیون را بشناسم و نباید مخاطبم را فدای حس جاه‌طلبانه کنم، تلویزیون جای تجربه‌های فرمی نیستم. من باید بتوانم میانگینی از مردم را مخاطب خود کنم و به همین دلیل است که با جسارت تمام جایی هم کلیپ می‌سازم و شما اسمش را فیلم هندی می‌گذارید اشکالی هم ندارد اما طیف وسیعی از نوجوانان با همین لحظه‌ها ارتباط برقرار می‌کنند، حس می‌گیرند، کاراکتر برایشان مهم می‌شود و اینها چیزهایی است که یک کارگردان باید راجعشان تصمیم بگیرد.

محمودسلطانی: با توجه به همین همراهی نوجوانان این را بگویم که چند شب پیش کسی برای من نظری گذاشته بود که همزمان با فصل دوم سریال که سهراب و هاشم کنکور داشتند برای کنکور درس می‌خوانده است و با انگیزه همان تلاش هم در رشته مورد نظرش قبول شده است.

خردمندان: مساله بعدی که باید به آن اشاره کنم این است که تلویزیون رسانه سرد است. اولین قسمتی که سریال «از سرنوشت» پخش شد من در یک مهمانی بودم و هیچکس به آن دقت نمی‌کرد همزمان شاید ۱۰ کار انجام می‌دادند و همزمان سریال را هم دنبال می‌کردند. همانجا اولین ضربه را خوردم! انگار همانجا یک پرانتز برای من باز شد و فهمیدم مخاطب تلویزیون زمین تا آسمان با مخاطب سینما فرق می‌کند. حالا من به عنوان کارگردان باید همین را هم در سریال‌سازی‌ام و در میزانسن و روایتم لحاظ کنم.

مسعود کرمی: ما در هنگام نوشتن بخش اصلی مخاطب خود را روی نوجوان می‌گذاریم که بخش مغفول مخاطب است یعنی از ۱۸ سال تا ۲۲ یا ۲۳ سال. تلویزیون اصلاً به این قشر نمی‌پردازد و حتی کاری هم با دنیایش ندارد. دوستان به من می‌گفتند که بذرافشان کارگردان فاز دوم سریال چقدر در زمان تولید آن روی علاقه‌های نوجوانان مثل رپ مسلط بوده است و حتی سعی کرده است از ریتم رپ در برخی دیالوگ‌ها استفاده کند.

خردمندان: از برخی از سکانس‌های ما چند صد کلیپ در می‌آید و خود نوجوانان در صفحات مجازی این کار را انجام می‌دهند. یکی از ویژگی‌های از سرنوشت همین است که مخاطب جدی نوجوان دارد. چند سریال طی این سال‌ها می‌توانید مثال بزنید که مخاطب جدی نوجوان داشته باشد. اینها قشری هستند که سال‌ها برایشان هیچ سریالی ساخته نشده است.

* چقدر خود نوجوانان واقعاً مخاطب سریال قرار گرفتند؟ نوجوانانی که شاید شبکه‌های اجتماعی بی هیچ محدودیت و فیلتری و با هر سرگرمی‌ای که مورد علاقه شان است انها را جذب می‌کند.

خردمندان: من پیشنهاد می‌کنم پیج فضای مجازی سریال را ببینید هر یک پستی که منتشر می‌شود حدود هزار نفر نظر می‌دهند که بیش از ۹۰ درصد آنها بین ۱۵ تا ۲۲ سال هستند واین خیلی برای من جذاب بود.

صدیقی: همان سکانس خداحافظی آرزو در فرودگاه یکی از وایرال ترین کلیپ‌هایی بود که در اینستاگرام دیده شد.

* مخاطب نوجوان امروز اتفاقاً خیلی راحت قید روابط را می‌زند و شاید برای همین است که چنین صحنه‌هایی در خود فضای مجازی به صحنه «هندی» تعبیر شد.

صدیقی: اتفاقاً همین مخاطب با این سریال خیلی خوب ارتباط برقرار کرد چون خودش را در سریال می‌بیند. خود ما خیلی برای شخصیت آرزو و حضورش در قصه جنگیدیم چون او خیلی غیرمتعارف بود. حتی تهیه کننده هم نمی‌پذیرفت و برایش سوال بود که او روی چه اصولی این رفتار را انجام می‌دهد و من می‌گفتم روی اصل بی اصولی و دختران این سنین خیلی‌هایشان در پیدا کردن اصولشان سردرگم‌اند. آرزو در فصل دوم پر از رفتارهای متناقض است و نمی‌داند چه می‌خواهد و ما در فصل سوم او را به جایی رساندیم که نتیجه اشتباهاتش را هم دید و تحول پیدا کرد.

* چه برنامه‌ای برای فصل جدید سریال دارید؟

خردمندان: فصل سوم مورد استقبال قرار گرفته است این را آمارها می‌گوید و یا روابط عمومی سازمان اطلاع می‌دهد. بهرنگ ملک محمدی مدیر گروه فیلم و سریال شبکه دو چند روز پیش به من زنگ زد و از استقبال مخاطبان گفت که خدا را شکر در هر فصل یک شیب صعودی داشتیم و در ادامه موفقیت سریال بوده است. همچنان مخاطبان جدید به سریال اضافه می‌شود که شاید در فصل یک و دو سریال را دنبال نکردند. این تمایل از سمت تلویزیون برای ساخت فصل جدید وجود دارد اما همه تصمیم‌ها با فاصله‌ای از پخش گرفته می‌شود.

محمودسلطانی: ما دوست داریم اولین سریالی باشیم که به ده فصل برسیم البته به گونه‌ای که کشش داشته باشد نه اینکه آب ببندیم.


منبع: مهر

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا