در جدال با کرونا در سال رنج و ترس/سال۹۹ برای خبرنگاران ماندگار شد
خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: امروز روز خبرنگار است. در سالی عجیب و پچیده با درد و رنج و بیماری. چند ماهی است که با این زندگی جدید خو کردهایم و همه مناسباتمان به شکل دیگری درآمده است. نشستها و سمینارها حذف شدهاند؛ بزرگداشتها حذف شدهاند و رویدادهای تقویم خیلی کمرنگ میگذرد. اما تصور اینکه کار خبرنگاران کاهش یافته است تصوری نادرست است. امسال یکی از سختترین سالهای کاری خبرنگاران بود. روایت درد و رنج و آلام مردم و روایت فداکاریها و گذشتها و ایستادگیهای کادر درمان و همین طور روایت کمکهای مومنانه و جهادی مردم ایران در دوران کرونا؛ کاری بس سخت و صعب بود.
امروز روز خبرنگار است و خاموشتر از هر سال میگذرد. تجلیلها و مراسمهای تقدیر از خبرنگاران به ندرت برگزار شده است و ترس همهگیری حتی تا تحریریه رسانهها هم آمده است. اما این خبرنگاران هستند که به جنگ با ترس و هراس از کرونا آمدهاند. در سالی سرنوشت ساز برای مردمان ایران و جهان کم نیاوردند و راویان سلامت و درد شدند.
امروز روز خبرنگار است و همه اهالی رسانه خسته از درگیری با مسائل سخت و رنج آور کرونا و گرانی و زحمات معیشتی همچنان ایستادهاند و سال ۹۹ را تبدیل به سال ماندگاری برای اهالی رسانه ساختهاند.
روز خبرنگار روز تجلیل از کسانی است که کم نیاوردند و دل به دریا زدند و تعریفی جدید از خبرنگاری ارائه دادند. خبرگزاری مهر به مناسبت روز خبرنگار گفتگویی با تعدادی از خبرنگارانی که به طور مستقیم در میدان نبرد با کرونا حاضر بودهاند داشته است. بخش اول این گفتگو دیروز منتظر شد و حرفهای بی واسطه تعداد دیگری از خبرنگاران را امروز میخوانیم با یاد و خاطره شهید صارمی که روز خبرنگار به یاد او و همه آنهاست که خبرنگاری را نه شغل که عشق دانستند. گفتگو با چهار نفر از خبرنگاران و عکاسان حاضر در میدان کرونا را میخوانید:
فقط با عشق میتوانید خبرنگار بمانید
تهمینه رحمانی- خبرگزاری فارس
اولین مواجهه من برای عکاسی، مراسم روز پدر در بیمارستان بقیه الله بود. اعتراف میکنم میترسیدم وارد بخش بیماران کرونایی بشوم اما برحسب وظیفه قبول کردم و عکاسی کردم. در روزهای بعد مراسم، میترسیدم مبتلا شده باشم و تا چند روز بعد از خانه بیرون نمیآمدم. کمی بعد مادربزرگم را به خاطر کرونا از دست دادم و شرایط ناگوار خانواده ترسم را از این ویروس روز به روز بیشتر میکرد. سرانجام به این نتیجه رسیدم که تنها راه خارج شدن از آن فضا، مواجه مستقیم با این ویروس است.
تصمیم گرفتم با ترسم مواجه شوم. به این ترتیب روز سوم عید وارد بخش کرونای بیمارستان بقیه الله شدم تا از پزشکی که روز و شبش را در بیمارستان میگذراند عکاسی کنم. حدود دو ماه روی پروژه کار میکردم و هر چند روز یکبار به بیمارستان میرفتم و عکسهایی از آن پزشک میگرفتم. مجموعهای که در نهایت در خبرگزاری فارس منتشر شد.
روزهای پراسترسی را میگذراندم، از مبتلا شدن خودم یا مبتلا کردن اعضای خانوادهام، به ویژه مادرم میترسیدم. مراقب بودم متوجه مواجههی مستقیم من با این ویروس نشوند. وظیفهی من به عنوان عکاس خبری این بود که آن دوران را ثبت کنم و یکی از عکاسانی باشم که روزهای پر اضطراب کرونایی را برای تاریخ ثبت میکند.
پروژهی جهادگران سلامت
موضوع دومی که مرا مجاب کرد دوباره وارد بخشهای کرونایی شوم، آشنایی با گروهی جهادی و طرحی با عنوان همیاران سلامت بود. برای من خیلی جذاب بود که از نزدیک با کسانی ارتباط برقرار کنم که داوطلبانه وارد بخشهای کرونایی میشوند تا کمک کنند. جهادگرانی که غالباً جایگاه اجتماعی بالایی هم دارند و با خوش اخلاقی تمام امورات مربوط به بیماران را انجام میدادند. برای انجام آن پروژه به چند بیمارستان سر زدم و در نهایت در بیمارستان امام خمینی پروژه را به انجام رساندم.
تمام سه ماه اولی که در بیمارستان عکاسی میکردم پر از خاطره و تجربه بود. خاطره از کادر درمانی که در اوج خستگی لحظهای خم به ابرو نمیآوردند. از شبی بگویم که روابط عمومی بیمارستان بقیهالله خبر شهادت یکی از پرستاران را برایم فرستاد. عکس پرستار را که دیدم خشکم زد، کسی بود که خندهاش را هیچوقت فراموش نمیکنم. روز تشییع اش روز غریبی بود، مجبور بودم ناراحتی و اشک مدافعان سلامت را ثبت بکنم، منی که فقط به دیدن خندههایشان عادت داشتم مجبور بودم غمشان را ببینم.
دو راهی عکاسی و کمک به بیماران
روزی که تصمیم گرفتم وارد بخش کرونا شوم فکر میکردم فقط برای عکاسی رفتهام اما دقایقی پیش میآمد که باید بین کمک کردن به بیماران و عکاسی، یکی را انتخاب میکردم. سخت بود اما لذت کمک به بیماران انقدر زیاد بود که با افتخار دوربین را کنار میگذاشتم.
مدافعان بی دفاع
بعد از آن سه ماه حضور پیاپی در بیمارستانها، ترجیح دادم به داستانهای حاشیهی مربوط به این ویروس بپردازم، تا آنکه خبری به دستم رسید که پزشکان و پرستارانی که در موج اول کرونا ازشان عکاسی کرده بودم، یکی یکی در اثر فشار و خستگی زیاد به کرونا مبتلا میشوند و در همان بخشهایی که کار میکردند، بستری میشوند. همین موضوع من را دوباره به بخشهای کرونایی بیمارستان برد. اما این بار دردناکتر بود، چون باید از کادر درمانی عکاسی میکردم که چند وقت قبل، وقتی به بخش میرفتم، با خوشرویی استقبال میکردند. این بار اما سخت بیمار بودند. این پروژه هم با عنوان مدافعان بی دفاع در خبرگزاری فارس منتشر شد.
راهی برای عکاس مستقل نیست
با روابط عمومی بیمارستانهایی که رفتم، مشکل خاصی نداشتم و بعد یکسری نامه نگاری توانستم به بخشی که میخواهم راه پیدا کنم. البته من عمدتاً در بیمارستان بقیه الله عکاسی کردم. چون این بیمارستان خاص است، طبیعتاً ورودم به آنجا سخت بود. من آزمون و خطاهایی گذراندم که آنجا به من اعتماد کند و من را راه بدهد. ولی مشکل دیگری که بطور کلی داشتم این بود و است که عکاس مستقل خیلی نمیتواند با مکاتبات به جایی برسد. من میخواستم پروژهها را به طور مستقل تولید کنم تا درمورد انتشار یا زمان انتشار آن آزاد باشم. اما تقریباً همه ی جاهایی که من پیگیری کردم، در نهایت از من نامه میخواستند و آن نامه مرا به هدفم میرساند. یک عکاس مستقل به خیلی جاها نمیتواند ورود پیدا کند.
برای عکاسها، نسبت به خبرنگارها، فضا کمی متفاوت است. من سوژههایم را از لا به لای خبرها پیدا میکردم و انقدر پیگیری میکردم که به سوژه و فضایی که سوژه در آن قرار دارد برسم.
فایلهای خوبی که از دست رفت
سانسور و سختگیری بیجا قطعاً بود. مثلاً من سر پروژه جهادگران سلامت از بخش خانمها عکاسی میکردم که محدودیت خاصی دارد، من خیلی از عکسها را نمیتوانستم در آن زمان منتشر کنم. بیمران حاد کرونایی که نمیتوانستند در آن شرایط حجاب کامل داشته باشند و هرچقدر هم عکس خوبی گرفته بودم، امکان انتشار نداشت. در بیمارستان خیلی دستم باز نبود. حتی زمان محدودی داشتم، در بیمارستانها معمولاً برای من بازه زمانی تعیین میکردند. یا اینکه باید کل فایلها دیده میشد و اگر فایلی با منافع بیمارستان در تضاد بود آن را پاک میکردند. من در این مسیر فایلهای خوبی را از دست دادم
همه چیز تکراری شده
در کل ارزیابی مثبتی از عملکرد رسانهها در پوشش مسئله کرونا دارم اما اگر مقایسهای با ابتدای شیوع بیماری بکنم، در بدو امر ما دچار شتابزدگی و تکرار بودیم. همزمان همه سرویسهای عکس موضوعات یکسان و بدون تنوعی را کار میکردند.
به ندرت در محتوای تولیدی سرویس عکسها، مجموعه عکس دیده میشد، بیشتر تک عکس بودند یا گزارش تصویریهایی که آنقدر تکراری شده، دیگر تاثیری ندارد. الان به ندرت کار قوی در حوزه عکس دیده میشود. اغلب همه چیز تکرار میشود تا تعداد گزارشها بالا برود.
رسانهها کم کاری نکردند، ولی هر رسانهای با توجه به ملاحظاتی که داشته، محدودیتهایی برای من عکاس ایجاد کرده و اجازه نداده روی یک سری از موضوعات کار کنم یا اگر کار کردم، سانسور شده. یا صلاح آن رسانه مرا مجبور به کار روی پروژهای کرده که آن را قبول نداشتم. برای مثال، مسئولین ادعا میکنند ۹۰ در صد مردم پروتکلها را رعایت میکنند. ولی افراد در کف جامعه، پروتکلهای بهداشتی را رعایت نمیکنند، اما درخروجی عکس من باید افرادی با شند که با ماسک فعالیت میکنند. در صورتی که من این را قبول ندارم.
عکاسان، کارمندهای درجه دو
یک عکاس برای تولید محتوا، خیلی جاها حتی بیشتر از خبرنگار خطر میکند.خیلی وقتها عکس، تاثیر گذارتر از متن است. در عین حالی که عکس خیلی برای رسانهها مهم است، اما عکاسان برای مسئولین راس رسانهها، کارمند درجه دو محسوب میشوند و تجهیزات ندارند و ازتجهیزات شخصی استفاده میکنند و حتی با وجود حضور در فضاهای پرخطر، بیمه ندارند و دریافتی آنها تفاوتی با حالت عادی نمیکند.
همه اینها شرایطی را فراهم میکند که اگر علاقه به عکاسی خبری نداشته باشی، نه برای خانمها نه برای آقایان شغل قابلاتکایی نیست.
سالها تلاش فقط برای عضویت در صندوق
الان اوضاع فضای رسانه به قدری بد شده است که عکاسانی که بیمه هستند و از تجهیزات خبرگزاریها استفاده میکنند خیلی کم هستند. افرادی که امنیت شغلی دارند کم هستند. عکاسان عمدتاً کسانی هستند که با تجهیزات صد میلیونی خودشان عکاسی میکنند. در حال حاضر بیمهای هم وجود ندارد و عکاس باید ازجیب هزینه کند.
من بعد از چندسال کارکردن توانستم عضو صندوق اعتباری هنر شوم. فعلاً فقط عضو شدم تا بتوانم خویشفرما شوم و خودم حق بیمه را واریز کنم.
بعد از شش ماه عکاسی کرونا با خودم فکر کردم علاوه بر آسیبهایی که میزند، چه کسی هزینه اش را تقبل میکند؟
البته من با دانستن این موضوع که هیچکس قرارنیست برایم کاری انجام دهد، وارد بیمارستان شدم. اما این رفتار واقعاً حرفهای نیست. حتی خیلی جاها بین عکاس حق التصویر با عکاس رسمی فرق میگذارند در گرفتن تست رایگان که اصلاً رفتار خوبی نیست.نوع برخورد رسانهها با عکاسانشان، نداشتن آینده شغلی و بیمه نبودن، خبرنگار را خسته میکند.
فقط علاقه است که عکاس را وادار میکند به ادامه دادن. خبرنگاران واقعاً جانشان را کف دستشان گذاشتهاند و کم کاری نمیکنند.
در جدال با کرونا
زهرا علی اصغری، تابناک
من خیلی از کرونا واهمه نداشتم، ماسک میزدم، دستکش میپوشیدم و ضدعفونی میکردم. اما خانوادهام خیلی استرس داشتند چون مادرم دیابتی هستند. اما چون رعایت میکردم، فکر میکردم مبتلا نمیشوم.ولی متاسفانه در یک جشن خانوادگی به کرونا مبتلا شدم، آنجا تنها جایی بود که من ماسک نداشتم. یادم هست اولین باری که به من گفتند کرونا دارم، ترسیدم و گریه کردم. اولین دغدغه ام مبتلا شدن خانوادهام به این بیماری بود.
اواخر تیر ماه بعد از بروز علائم، آزمایش دادم و بلافاصله بعد از بروز علائم در بیمارستان خصوصی بستری شدم.کرونا ۶۰ درصد از ریه من را در گیر کرده بود.
کادر درمان بیمارستان خیلی خسته بودند و از مردم گلایه میکردند. بعضی از پرستاران میگفتند سه چهار ماه است خانوادشان را ندیدهاند. بیمارستانهای خصوصی هم خیلی شلوغ بودند.
کرونا واقعاً بیمار عجیبی است و دردهای سختی دارد. ده روز اول بیماری من واقعاً سخت بود و به نوعی مرگ را تجربه کردم. حتی نمیتوانستم راه بروم یا نفس بکشم. بیمارستان فوتیهای زیادی داشت و روحیه من را پایین آورده بود. من ترجیح دادم زودتر مرخص شوم و وارد کار رسانهای خودم شوم. در مجموع عملکرد رسانههای ما خیلی خوب بوده است. اما این یک بحران است و نهادهای اجرایی ما، رویکرد قابل قبولی نداشتند. ما بخاطر مشکلات معیشتی ای که داریم، خیلی وقتها باید چشممان را روی کرونا ببندیم.
خبرنگار مظلوم است
اهالی رسانهای کم کاری نکردهاند. من به عنوان خبرنگاری که کرونا گرفتم، میتوانم بگویم خبرنگاران جزء اقشاری هستند که هیچ نهادی به فکر آنها نیست. فقط وقتی از دنیا میروند آگهی تسلیت و بنر میفرستند. خیلی از دوستان خبرنگار من در حوزه مجلس، احزاب و.. درگیر کرونا شدند، خیلیهایشان مشکل اقتصادی داشتند اما هیچکس جز دوستان خبرنگارشان، جویای حال آنها نبوده.
خیلی از خبرنگاران هستند که بیمه نیستند و مشکل دارند. البته خدا را شکر من به واسطهی خانوادهام مشکل مالی نداشتم اما بچههای خبر معمولاً حقوق خوبی ندارند. به خصوص الان که روزنامهها نیروهایشان را کم کردند و تعدیل کردند. وضعیت صنفی جامعه رسانهای واقعاً وخیم است و باید گفت خبرنگاران ما خیلی مظلوم هستند. ما نیاز نداریم بعد از مرگ کسی برایمان بنر بزند و گریه کند. تا وقتی زنده هستیم، قدر خبرنگارانمان را بدانیم.
همه ی صنفها از جمله فرهنگیها، نظامیها، کارگران، یک مرکز درمانی دارند اما خبرنگاران هیچ جایی را برای حمایت بهداشتی ندارند. وزارت ارشاد از ما حمایتی نمیکد. حتی همین روز خبرنگار هم تصنعی است. هدیه دادن به خبرنگران ارزشی ندارد، کاش یک کار نهادینه انجام بشود
یاد گرفتیم بی توقع باشیم
الهه قاسمی- خبرگزاری میزان
از ابتدای شیوع ما هماهنگیهایی کردیم برای حضور در بیمارستانها. البته بیمارستانها به ما گفتند تجهیزات نداریم و خودتان تجهیزات همراه داشته باشید. من با چند پزشک مشورت کردم، آنها گفتند ما پزشکها و حتی پرستاران کمبود لباس داریم، تو به این فکر کن که این لباس ممکن است جان کسی را نجات دهد، اگر واجب است و موثر میبینی وارد بیمارستان شو. من یک مقدار عذاب وجدان پیدا کردم و حس کردم شاید با تماس تصویری یا صوتی هم بتوانم حرف کادر درمان را منتقل کنم. من اسفندماه به بیمارستان نرفتم، اما به واسطه دوستان و اقوام پیگیر کارها و روند بهبودی بیماران بودیم.
یاد کتاب «دا» افتادم
اواخر فروردین هماهنگ کردیم که از غسالخانه بازدید کنیم. شبی که میخواستیم برای بازدید برویم من واقعاً ترسیدم. به همسرم گفتم اگر فکر میکنی ممکن است مبتلا بشوم و شما را هم مبتلا کنم، نمیروم. ایشان حرف قشنگی زد و گفت «ببین ممکن است همین الان از در بیرون بروی تصادف کنی و اسیب ببینی، ممکن است این فرصت دیگر به دست نیاید. بهتر است در این شرایط که باقی اهالی رسانه این امکان را ندارند، بروی». من قبل از بازدید از غسالخانه به دیدار پدرو مادرم رفتم و بهشان گفتم ممکن است درگیری کاری داشته باشم و دوهفته ای نتوانم سر بزنم. به نوعی اعلانی دادم که اگر مبتلا شدم کسی نگران نشود.
روزی که به غسالخانه رفتم، بچههای خبرگزاری به من گفتند هیچ الزامی برای رفتن ندارم و اولویت حفظ جان خودم است. اما من دوست داشتم که حتماً بروم. حس میکنم که شاید چیزهایی هست که من باید بیان کنم.وقتی به غسالخانه رفتم مجبور شدم لباس ایزوله بپوشم. تنها خانمی بودم که آن روز برای تهیه گزارش رفتم. من در شست و شوی اموات کرونایی همراهی نکردم چون ممکن است آن مرحوم رضایت نداشته باشد و خودم هم احساس خجالت میکنم. من از دور همراهی کردم و گزارش نوشتم. حجم فوتیها آن روز بسیار زیاد بود و دو سه تا دختر این اموات را جا به جا میکردند. از غسال ها پرسیدم آیا نمیترسند؟ آنها گفتند ما خودمان هم دلبستگی هایی داریم و میترسیم اما این شغل را انتخاب کردیم. خیلی از آنها به واسطهی این شغل دچار بیماریهایی مثل افتادگی رحم یا دیسک کمر، افسردگی شده بودند. در حالی که حقوق اینها بین یک و نیم میلیون تا سه میلیون است. دختر ببیست سالهای را دیدم که دانشجوی ژنتیک بود و میگفت من نذر میکنم و اینجا اموات را غسل میدهم. فضای غسالخانه با ذهنیات من متفاوت بود. به جای صدای جیغ و آه، صدای ذکر و دعا می امد. محکم بودن این آدمها مرا یاد فضای کتاب دا انداخت.
بعضی از مردم عزمشان را برای شکست کادر درمان جذب کردهاند
بی تفاوتی مردم برای من خیلی عجیب بود، اینکه کرونا را جدی نمیگیرند و عزمشان را برای شکست دادن کادر درمان جذب کردهاند واقعاً دردناک است.کرونا به نوعی انتقام محیط زیست از ما بود و به نوعی سبک زندگی جدیدی را به ما تحمیل کرد تا قدر نعمتهایمان را بدانیم. من نکات مثبتی هم در کرونا میبینم، مثلاً الزام گسترش فضای آنلاین در وزارتخانهها یا ادارات به خاطر کرونا زودتر محقق شد. اما ناراحتم که بعد از شش ماه از این قضیه ما هنوز در امکانات و خدمات مجازی ضعف داریم. من واقعاً همکاری و ایثار خوبی را در بحث کرونا دیدم. روابط عمومیها همکاری خوبی داشتند. مثلاً به جز ما، گروههای دیگیری هم برای بازدید از غسالخانه رفته بودند. به نظر من کارمندان بهشت زهرا ایثار زیادی داشتند که هر دفعه با گروهها وارد غسالخانه میشوند وخودشان را در معرض بیماری قرار میدهند.. من همکاری بد از روابط عمومیها ندیدم. سخت گیری زیاد و یا سانسور هم ندیدم.
خبرنگاران خود را خرج پاسخ مسئولین میکنند
به نظر من بچههای رسانهای در این ایام موفق بودند و در عین حال ما دو سه تن از افراد مهم را از دست دادیم از جمله آقای گوهری و رجایی. بچههای رسانه خودشان را در معرض خطر قرار میدهند تا حرف مردم را بزنند. یک نمونه آن بچههایی هستند که قضیه کنکور را پیگیری میکنند، اینها خودشان را خرج میکنند تا دنبال مسئولین باشند که پاسخگو باشند.
خبرنگران هم مثل سایر ارگانها باید نظام صنفی داشته باشند که ندارد اما مسئله این است که هزینه درمان پرستاران هم پای خودشان است. ما یاد گرفتیم بی توقع باشیم و در این شرایط هم انتظاری نداریم. من خودم در یک بیمارستان خصوصی تست کرونا دادم. ما تست رایگان نداشتیم اما من با بچههای شهر سالم شهرداری که تماس گرفتم گفتند میتوانند یکی دو مورد تست رایگان انجام دهند اما امکان تست رایگان عمومی وجود ندارد. ارگانها باید خبرنگاران را یک بخش مهمی بدانند. تمام فعالیت خبرنگاران برای شفاف سازی و یا نقد ارگانها، پیشرفت آن هاست.
نمیگذارم کرونا متوقفم کند
محمدرضا عباسی، عکاس خبرگزاری مهر
اولین باری که کرونا را عکاسی کردم با اورژانس رفتم. همان روزهای اولی که اعلام رسمی شد که کرونا وارد ایران شده.
سیستم اورژانس این بود که بیمارانی که تست کرونای آنها مثبت میشد را از خانه یا از بیمارستانی به بیمارستان دیگر منتقل میکردند. در این حین من برای اولین بار وارد خانه یکی از بیماران شدم و از خانه او را به آمبولانس و بعد بیمارستان منتقل کردیم.
بعد از اورژانس تهران هم در بیمارستانها عکاسی کردم. من پروژه مشخص کردم و هر بار با نگاه متفاوتی عکاسی میکردم تا مسائل مرتبط به این بیماری را ثبت کنم. بعد از آن هم که در اسفندماه که ضدعفونی کردن معابر در جریان بود، از این جریانات مردمی عکاسی کردم. مراکز درمانی، بیمارستان کودکان و همراهی با اورژانس از جمله مواردی بود که من دنبال کردم.
گزارش عباسی از کودکان کرونایی بازتاب زیادی داشت
من از مبتلا شدن به کرونا ترسیدم؟ بله! روزهای اول چون نمیدانی چه میکنی ترسناک است. برای مثال همان طور که گفتم من اولین باری که عکاسی کرونا کردم، از محیط یک خانه بود که اصلاً مطمئن نبود. شما در خانهای که بیمار کرونایی وجود دارد با هرجایی تماس داشته باشی احتمال ابتلا وجود دارد. خب من هم خانوادهای دارم که سن و سالی دارند و نگران آنها هستم. نگران خودمم هم هستم چون من به عنوان یک عکاس اولاً باید سالم باشم تا بتوانم عکاسی کنم. من اگر مبتلا شوم امکان ثبت این رخداد بین الملی که هر صد سال هم ممکن است رخ ندهد را از دست میدهم. اگر قرار باشد بی مهابا وارد این فضا بشوم بار دوم بیمار میشوم و نمیتوانم عکاسی کنم. من هربار که به بیمارستان میروم به شدت مراقب هستم و لباسهای محافظ میپوشم و بلافاصله تجهیزاتم را ضدعفونی میکنم.
در دوران موج اول کرونا و در اسفند ماه، یکی دو تا از بیمارستانها کمبود تجهیزات داشتند و به ما لباس نمیداند، باید خودم تهیه میکردم.
روابط عمومیها تقریباً رابطهی خوبی با ما دارند. اکثراً چون دوست دارند فضای خدمت رسانی شان نشان داده شود، همکاری میکنند.
دیدگاهی هم برایشان ایجاد شده که اجازه بدهند این اتفاقات دیده شوند تا مردم بیشتر رعایت کنند. البته ایرادات همیشگی را دارند. مثلاً یک وقتهایی که تازه وارد بخش میشوی، همکاری خوبی ندارند اما بعد از گذشت چندساعت خیلی خوب میپذیرند و گرم میشوند.
بیماری ناآگاهی بدتر از کرونا
عملکرد رسانهها به نظر من خوب بوده است. همه خبرگزاریها پوشش میدهند.اما تب و تاب پوشش این بحران ابتدای شیوع خیلی بیشتر بود.البته من به عنوان یک عکاس فکر میکنم خیلی از بچهها برای ورود به چنین فضایی آموزش ندیدهاند. بی مهابا وارد این مسیر شدن، آسیب زننده است. عکاس باید مواظب باشد که هم خودش بیمار نشود هم بهترین قاب را عکاسی کند. مواجهه مستقیم با کرونا نیاز به آموزش دارد. این فضا برای خیلیها هیجان انگیز است. این هیچان وقتی غالب شود هم خروجی خوبی ندارد هم خود شخص بیمار میشود و دچار مشکل میشود. آگاهی خبرنگاران باید نسبت به این بحران بالا برود و بتوانند خودشان را با این شرایط وفق دهند تا کمترین هزینه را هم بدهند.
سبک کار میکنم
برای عکاسی از بیمارستان من سبک کار میکنم. قبل از ورود به محیط راجع به آن سرچ میکنم تا بدانم از آن فضا چه عکسی میخواهم و تجهیزات متناسب با آن را هم برمیدارم. اصلاً در این محیطها نمیتوان زیاد تجهیزات برد. شما اگر ندانی چه عکسی میخواهی تجهیزات اضافی میبری و احتمال ابتلا شدن به بیماری بیشتر میشود. خلاصه من کمترین و کاربردیترین تجهیزات را میبرم و بلافاصله بعد از اتمام کار، ضدعفونی میکنم.
منبع: مهر