ایران و جهان

تفاوت حدیث «العلم سلطان» با تفسیر فرانسیس بیکن از علم


خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه -رضا کریمی: روایت «العلم سلطان» بسیار مورد تأکید رهبر انقلاب است. در دیدار اخیر با دانشجویان نیز شنیدیم که: باز هم عرض می‌کنم: العِلمُ سُلطان، علم اقتدار است، علم قدرت است» (۲۸ اردیبهشت ۹۹). در گذشته هم در دیدار با نخبگان علمی (مهر ۹۷) روایت محبوب خود را خوانده‌اند: «بارها هم این حدیث شریف را خواندم که «العلمُ سُلطان» علم قدرت است». ایشان قبلاً گفته بودند که: «جمله ای در نهج البلاغه هست که خیلی جمله پرمغزی است. می‌فرماید: العلم سلطان؛ علم اقتدار است. سلطان یعنی اقتدار، قدرت. «العلم سلطان من وجده صال و من لم یجده صیل علیه»؛ علم اقتدار است. هر کس این قدرت را به چنگ آورد، می‌تواند تحکم کند؛ می‌تواند غلبه پیدا کند؛ هر کسی که این اقتدار را به دست نیاورد، «صیل علیه»؛ بر او غلبه پیدا خواهد شد؛ دیگران بر او قهر و غلبه پیدا می‌کنند؛ به او تحکم می‌کنند».

در فلسفه غرب مشهور است که فرانسیس بی کن می‌گفت علم قدرت است؛ علمی که ناظر به تصرّف و تسخیر موجودات باشد پیشنهاد و طرح او بود. بی کن می‌گفت علم پیش بینی است یعنی پژوهش علمی صرف کشف روابط ضروری و قوانین علمی نیست، بلکه علم تغییر دادن و ساختن و قدرت است.

نکته مهم این است که این حدیث بسیار یادآور این گزاره مشهور علم مدرن است. از معدود افرادی که تلاش کرده است تا علاوه بر تبیین صحت صدور این روایت (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۲۰، ص ۳۱۹)، فهم اسلامی از این مفهوم را تبیین کند، حجت الاسلام علی کشوری از فعالان و پژوهشگران در حوزه الگوی پیشرفت اسلامی است. او ضمن اشاره به نظریه بی کن می‌گوید: «آیا مراد از علم نگاه بیکنی به علم است یا خیر؟ این سوال اصلی نظریه علم آینده است. ما فکر می‌کنیم تعریف علم «العلم سلطان» است (و نه Knowledge is Power :نو ارغنون، ص ۳۴). از علم می‌توان دو تعریف ارائه داد؛ بی کن و تابعین او می‌گویند هر معادله‌ای که به تصرف در طبیعت کمک کند علم است، ولی ما در روایات می‌گوئیم هر معادله‌ای که به تنظیم روابط انسانی و سلطان کمک کند تا سلطان و تسلط میل به ظلم، ضرر و باطل پیدا نکند علم است. چون همهٔ انسان‌ها بر انسان‌های دیگری تسلط دارند و اگر «العلم سلطان» را بدانند تسلط آن‌ها سه وصف را پیدا نمی‌کند؛ وصف ظلم، ضرر و باطل. چراکه تسلط می‌تواند تسلط باطل باشد، تسلط می‌تواند تسلط سلطان جائر باشد و تسلط می‌تواند به شکلی باشد که به مردم ضرر بزند. در این سمت نیز تسلطی به نفع مردم و مبتنی بر حق و عدل داریم» [۱].

در این تعریف، در واقع علم وسیله سلطه نیست، بلکه وسیله تنظیم سلطه و عادلانه کردن آن است. این تفسیر، حدیث را از برداشت مدرن خود نجات می‌دهد، ولی در مورد آن چند ملاحظه وجود دارد: اولاً به استدلال محکم نیاز دارد و مدعی باید بگوید چطور این حدیث که در ادامه خود سخن از غلبه دارد (نه تنظیم غلبه) را باید طور دیگری تفسیر کنیم؟! ثانیاً چرا باید بگوییم تنها راه سلطان تنظیم روابط انسانی است؟ چرا قدرت‌های نظامی و اقتصادی را هم در کنار تنظیم روابط انسانی به معنای سلطان ندانیم یا چرا مانند قرآن برهان حجت آور را سلطان ندانیم؟

ثالثاً ظاهراً صدور این روایت در مقابله با عامل غلبه (دیگری، بیگانه، دشمن) است و غلبه بر دشمن (و جلوگیری از مغلوب شدن) محور گزاره است نه بر دوستان. در حالی که تفسیر کردن سلطان به «بهینه کردن روابط انسانی» بین دوستان و شهروندان یک جامعه معنا دارد تا بین مردم و دشمنان آنها. به عبارت دیگر دلالت این حدیث در دوگانه غالب / مغلوب است نه غلبه خوب و غلبه بد. ولی گویا در تفسیر العلم سلطان گفته می‌شود «العلم تعدیل سلطان» در حالی که «تنظیم روابط» حداقل مدلول مستقیم روایت نیست و این کار نوعی واسطه گذاری و پرانتزدهی (و به قول مفسرین در تقدیر گذاشتن) یک عنوان اضافی در معنای حدیث است [۲].

پیشنهاد این حقیر برای اصلاح تفسیر غربی از سلطان این است که حقیقت قرآنی آن را بررسی کنیم. از استعمال سلطان در قرآن می‌توانیم بگوییم این واژه فقط در غلبه نظامی و فیزیکی استعمال نشده است.

از استعمال سلطان در قرآن می‌توانیم بگوییم این واژه فقط در غلبه نظامی و فیزیکی استعمال نشده است.

یک شاهد قرآنی حدیث العلم سلطان بیان شده را می‌توان آیه وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُم (انفال ۶۰) دانست. قوه و قدرت در این آیه برای اقتدار و ترساندن دشمن است. علم در این آیه و در روایت برای غلبه بر دشمن است (اما علم در تفکر بی کن برای غلبه بر جهان و طبیعت به نحو تصرف آمیز است). بر این اساس، یکی از مصادیق سلطان، نجات از دشمن و غلبه بر اوست: قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ (قصص ۳۵) اما دایره این مفهوم گسترده‌تر از این است و به انواع اختیار و آزادی اطلاق می‌شود. یعنی افراد دارای سلطان اجازه دارند و می‌توانند بر دیگران اعمال نفوذ کنند یا از آنها رهایی یابند. این سلطان گاهی در رابطه خدا بر بنده است و گاهی بنده بر بنده و مفهوما هم می‌تواند بنده بر خدا باشد.

مانند سلطان شیطان بر پیروان خود: إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ (نحل ۱۰۰)

یا سلطان ولیّ دم بر قاتل: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانا (اسرا ۳۳)

یا سلطان مؤمنین بر کفار حربی: فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبیناً (نساء ۹۱)

اگر بندگان به دستورات خدا عمل کنند به خداوند سلطان داده‌اند تا آنها را مورد مؤاخذه و عذاب قرار دهد: أَ تُریدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبیناً (نساء ۱۴۴)

بر اساس آیه إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی‏ (نجم ۲۳) می‌توانیم بگوییم اولاً مشرکین تنها با سلطان می‌توانند برخلاف دستور انبیا عمل کنند (اینجا سلطان مفهوما عامل سلطه بنده بر خداست) و ثانیاً در قرآن سلطان مقابل ظن قرار دارد و همان علم است. این علم در همه موارد استعمال سلطان در قرآن کاربرد دارد. یعنی علم می‌تواند حجت اعمال نفوذ بر دیگران شود یا مجوز جنگ باشد یا عامل نجات و غلبه. وقتی سلطان را هر نوع عامل اختیار و آزادی بدانیم آن وقت علم هم هر نوع عامل آزادی و آزادگی در ملک و ملکوت و در روابط انسانی و غیرانسانی با خدا و غیرخداست. سلطان فقط برای غلبه بر دشمن انسانی نیست، بلکه برای غلبه بر هوای نفس هم هست؛ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ. این معنا فراتر از علم محدود در تکنیک و ساینس است بلکه با روح تصرف گری مخالف است. با تفسیر جامع و فرامادی از سلطان است که قید اسراف برای صاحب سلطان جدی می‌شود؛ همانطور که ولیّ دم صاحب سلطان نباید اسراف کند (فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ) دیگر علمای صاحب سلطان هم نباید اسراف کنند.

یک نکته دیگر که در متن حدیث مشاهده می‌شود این است که علم یافتنی است نه ساختنی. این یکی دیگر از تفاوت‌های مهم علم در قرآن با علم در اندیشه مدرن است. بشر جدید خودبنیادانه خود را به تعبیر کانت فاعل شناسا می‌داند که بر عالم صورت افکنی می‌کند در حالی که در تفکر توحیدی علم نور است و خداوند آن را در قلب هر کس بخواهد می‌اندازد؛ الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء. اما علم مدرن اومانیستی غربی حاصل فاعلیت و تغییر انسان است

یک نکته دیگر که در متن حدیث مشاهده می‌شود این است که علم یافتنی است نه ساختنی. این یکی دیگر از تفاوت‌های مهم علم در قرآن با علم در اندیشه مدرن است. بشر جدید خودبنیادانه خود را به تعبیر کانت فاعل شناسا می‌داند که بر عالم صورت افکنی می‌کند در حالی که در تفکر توحیدی علم نور است و خداوند آن را در قلب هر کس بخواهد می‌اندازد؛ الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء. اما علم مدرن اومانیستی غربی حاصل فاعلیت و تغییر انسان است. بر اساس آیات قرآن و تعبیر ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ، سلطان نازل شدنی و عطاکردنی است یعنی از خداست نه از انسان. تعبیر وجده هم می‌تواند با این عنایت تفسیر شود و بیشتر بر تفاوت دو نگرش توحیدی و مدرن تأکید شود.

خداوند خلقت را مسخر انسان کرده است: أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ (لقمان ۲۰) اما اجازه نداده است در آنچه مسخر او شده تغییر ایجاد کند، بلکه تغییر امر شیطان است وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ (نساء ۱۱۹) [۳]. بلکه باید بر اساس اراده الهی از مسخرات بهره برد. پس سلطان نمی‌تواند با این آیه مخالف باشد و نهایتاً به معنی تسخیر طبیعت و بهره گیری از تسخیر الهی برای حرکت در راستای هدف خلقت است ولی علم بیکنی بر اساس تسخیر بشری عامل ورود شیطان است. تفاوت حدیث با سخن فیلسوف مدرن این است که ما علم را برای اختیار و اقتدار می‌خواهیم نه برای تغییر در خلقت.

همان طور که گفته شد بر اساس نگرش توحیدی و اسلامی تصرف در طبیعت مذموم است. پس اصل دغدغه تفسیر صحیح قاعده العلم سلطان ستایش برانگیز است ولی مسیر اصلاح نگرش غربی، مورد بحث و چالش است. چون نمی‌توان مفهوم غلبه را در حقیقت سلطان از اصالت انداخت بلکه سلطان معنایی عام و گسترده دارد و در موارد مختلف قرآن آن را مورد تأکید قرار داده است. سلطان یک اختیار و آزادی عمل در امور معنوی، سیاسی و نظامی است که خدا به انسان از طریق علم عطا می‌کند.

پی نوشت:

[۱] نشست تخصصی تبیین الگوی پیشرفت ۵۰ سال آینده انقلاب اسلامی روز یک شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۷

[۲] مگر اینکه بگوییم نتیجه بهینه کردن روابط انسانی این است که جامعه اسلامی قوی شده و بر دشمن غلبه پیدا می‌کند. اما این خود پرانتزدهی دیگری بوده و نیازمند شاهد و بی نه است (گویا می‌گوئیم العلم مصیر الی سلطان) و این با تبیین انجام شده هم چندان هماهنگ نیست چون آقای کشوری می‌گوید سلطان یعنی تنظیم سلطه و نمی‌گوید سلطان نتیجه تنظیم روابط انسانی است.

[۳] پرسش مهم در اینجا این است که آیا ما مجبور به تغییر نیستیم؟ چگونه می‌شود بدون تغییر در خلقت از خلقت بهره برد؟ باید تغییر در خلقت را عمیق بفهمیم؛ خلقت خودش خودش را تغییر می‌دهد مثلاً آتش می‌سوزاند پس استفاده از خاصیت آتش برای تغییر در برخی محصولات (مثلاً کباب کردن گوشت) مصداق تغییر خلقت نیست بلکه «تغییر با خلقت» یا «تغییر در خلقت» است.

گاهی هم تغییر در خلقت ظاهری است و حقیقت تغییر، «تغییرِ تغییر» است یعنی انسان با استفاده از قوانین طبیعی خلقت را به حالت اولیه بر می‌گرداند مثل طبابت. پس برای جمع بین آیه نهی از تغییر و آیاتی که مجوز تغییر را می‌دهند باید بین تغییرات در اساس خلقت (مثل تولید تراریخته ها و…) با تغییرات درون خلقت تفاوت قائل شویم و پرونده این بحث همچنان باز است…


منبع: مهر

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا